Thursday, September 22, 2022

مهسا امینی: زن، زندگی، آزادی



"تهران بر درختان حجاب اجباری پوشاند

بر تن آب ها عبا پوشاند

بر تن جاده ها جبه پوشاند

بر سر باغچه عمامه پوشاند

به زور آواز را مجبور کرد که ریش بگذارد

بر تن شعر لباس عاشورا پوشاند

موسیقی بیوه شد و زندگی را تبدیل به عزا کرد

تهران به روی کسی نمی خندد، غیر از مرگ"

شاعر: شیرکو بیکس

مرگ مهسا امینی دختر کرد 22 ساله ایرانی پس از اینکه توسط گشت ارشاد دستگیر شده بود، موجی از اعتراضات در ایران و سراسر جهان به پا نموده است. مردم در حمایت از او، به خیابان ها ریخته و شعار "زن، زندگی، آزادی" سر می دهند. برخی دختران و زنان در اعتراض، شال ها و روسری هایشان را به آتش کشیده، برخی موهایشان را مقابل دوربین کوتاه نموده و ویدیوهایشان را در شبکه های اجتماعی آپلود نموده اند. هنرمندان زیادی نیز در داخل و خارج از ایران، از مرگ او الهام و نقاشی های خود را در شبکه های اجتماعی منتشر نموده اند. در زیر تعدادی از آنان را جمع آوری نموده ام: 

Pawel Kuczynski








Oudemir

بهزاد ریاضی











نسیم بهاری

نسترن عنبری

شقایق صفایی








نسترن عنبری


Pawel Kuczynski




Saturday, September 10, 2022

مریم میرزاخانی و حقوق زن در اسلام

یادداشت: این متن را 19 جولای 2017 نوشته و در فیس بوکم پست کرده بودم. 

دوره لیسانس در سمیناری پیرامون حقوق زنان در دانشگاه کابل، شرکت کرده بودم. از قضا، یکی از سخنرانان یکی از کارمندان کمیسیون حقوق بشر بود، از او پرسیدم: چرا در اسلام یک مرد مسلمان می تواند با زن غیر مسلمان ازدواج کند ولی یک زن مسلمان به شرطی می تواند با یک مرد غیر مسلمان ازدواج کند که آن مرد به دین اسلام تغییر دین دهد. او در جوابم گفت: چون تاکنون چنین موردی وجود نداشته، نمی داند چه بگوید. تا هنوز این سوال برایم غیرقابل حل مانده که چرا در اسلام، بدن زن مسلمان فقط به مرد مسلمان تعلق دارد؟ البته اگر وارد جزئیات شویم، می بینیم که بدن زن مسلمان سنی به مرد مسلمان سنی تعلق دارد، بدن زن مسلمان شیعه اسماعیلیه به مرد مسلمان شیعه اسماعیلیه، بدن زن مسلمان شیعه جعفری به مرد مسلمان شیعه جعفری، بدن زنان سید به مردان سید تعلق دارد نه به مردان هزاره و ...
چند سال بعدش با یکی از دوستان که در یکی از کشورهای اروپایی مشغول تحصیل بود، سوالم را در میان گذاشتم. او گفت: در مورد ازدواج زن مسلمان با مرد غیرمسلمان، علاوه بر تغییر دین، مساله ختنه هم وجود دارد.
مریم میرزاخانی، تنها زن و اولین ایرانی برنده مدال فیلدز چند روز پیش در 40 سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سرطان پستان درگذشت. گاردین نوشت: در احترام به مریم میرزاخانی، روزنامه های ایران، تابوی حجاب را شکستند. اکثر روزنامه های ایران به جز روزنامه های کیهان و رسالت، خبر مرگ او را در صفحه اول به همراه عکسش منتشر کردند. روزنامه های همشهری و دنیای اقتصاد از جمله روزنامه هایی بودند که عکس او را بدون حجاب منتشر نمودند، روزنامه شرق عکس او را با کلاه منتشر نمود و روزنامه های کیهان و رسالت خبر او را در صفحات داخلی روزنامه به همراه عکسی باحجاب منتشر نمودند. همچنان حسن روحانی- رئیس جمهور ایران- در نخستین ساعات عکس او را بدون حجاب در صفحه اینستاگرامش منتشر نمود.




در سال 2014 زمانی که اعلام شد مریم میرزاخانی برنده مدال فیلدز شده است، روزنامه های ایرانی به دلیل قوانین سخت گیرانه اسلام نسبت به رعایت حجاب زنان مسلمان در ملا عام، عکس های مریم میرزاخانی را با حجاب یا طراحی هایی که موی او را نشان نمی داد، منتشر کردند.

با توجه به سایت های خبری ایران، مریم میرزاخانی به خاطر دخترش آناهیتا، در امریکا به خاک سپرده خواهد شد، مراسم خاکسپاری او به صورت خصوصی در امریکا برگزار خواهد شد. یان وندراک، اهل جمهوری چک و دانشیار ریاضی دانشگاه استنفورد، شوهر مریم میرزاخانی است. گاردین نوشته ازدواج یک زن ایرانی با مرد غیر مسلمان، در ایران به رسمیت شناخته نمی شود و سفر فرزندان آن ها به ایران پیچیده است. چند ساعت پیش در سایت تحلیلی خبری "عصر ایران" خواندم که یان وندراک، قبل از ازدواج با مریم میرزاخانی به اسلام گرویده بود. نمی دانم این خبر تا چه حد واقعیت دارد؟ هدف از انتشار چنین خبری چیست؟
حالا می دانم یک زن نابغه مسلمان به اسم مریم میرزاخانی با یک مرد غیر مسلمان خارجی ازدواج نموده است ولی رسانه های ایران نمی دانند چگونه آن را پوشش خبری دهند؟ گویا حالا حالاها با این سوال دست به گریبان خواهم بود که چرا زن مسلمان حتی زن نابغه نسبت به بدن خود اختیاری ندارد و بدنش باید در چارچوب اصول قوم گرایی و ناسیونالیسم مذهبی محدود شود؟

Tuesday, July 5, 2022

از صلصال و شمامه تا الهه رحمت کوان ین

 یادداشت: این متن را قبلا در تاریخ 17 جولای 2019 نوشته و در تلگرام منتشر کرده بودم که به مناسبت 7 جولای روز شهر میراث جهانی جورج تاون آن را کمی آپدیت و در اینجا منتشر می کنم.

راننده چینی، نقشه اماکن توریستی پیننگ را به دستم می دهد و می گوید: معبد کک لوک سی، بزرگترین معبد بوداییان در آسیاست که در سه کیلومتری پیننگ هیل قرار دارد. بعد از پیننگ هیل، می توانی با گرب (تاکسی سرویس مشهور در جنوب شرق آسیا مشابه اوبر) به معبد بروی. فقط ۱۰ دقیقه راه است. یادم می آید معبد چان سی شو یوئن در چاینا تاون کوالالامپور نیز ساعت ۵ بسته می شود و از راننده می پرسم: معبد چه ساعتی می بندد؟ می گوید: ساعت ۵ عصر. با دلخوری می گویم: بدی معابد بودایی، همین زود بسته شدنشان است. انتظار داشتم حداقل معبد کک لوک سی، جورج تاون را به شهر شب زنده دار پیننگ تبدیل کند.

ساعت ۳:۱۵ بعدازظهر، راننده داخل معبد پیاده ام می کند. به سرعت نگاهی به معبد می اندازم تا منظور راننده را از سه طبقه بودن معبد بفهمم. در ذهنم معبد را مثل یک آپارتمان سه طبقه تصور کرده بودم در حالی که وقتی به معبد رسیدم، متوجه شدم هر طبقه با باغ های گل و فروشگاه های سوغاتی فروشی از طبقات دیگر جدا شده است.


وارد اولین معبد که می شوم، نقاشی های روی سقف معبد توجهم را به سوی خود جلب می کند. اماکن مذهبی مثل معابد، کلیساها و مساجد را به خاطر نقاشی های روی سقفشان دوست دارم. حوصله هنرمندان برای نقاشی روی سقف، ستودنی است.

در گوشه ای از معبد، درخت آرزوها وجود دارد که عبادت کنندگان با خرید یک روبان آرزو، روبان هایشان را به درخت می بندند. با دیدن این دست بندها یاد دست بندها و پارچه های سبزی افتادم که خادمان زیارت سخی در کارته سخی کابل در زیارت تبرک کرده و به زایران می فروختند. تفاوت این روبان ها با آن دست بندها، در آرزوهایی بود که روی هر روبان نوشته شده بود.



نقاشی های روی پشت بام معبد هم زیباست ولی متاسفانه راه پله برای رفتن به پشت بام معبد وجود ندارد. در گوشه گوشه معبد، مجسمه های بودا و گل نیلوفر زیبایی خاصی به معبد بخشیده اند.



زیبایی های معبد کک لوک سی قابل وصف نیست، باغ های گل، حوض های ماهی و مجسمه های بودا در اطراف آن زیبایی خاصی به معبد بخشیده است. کک لوک در یکی از زبان های چینی به معنی "لذت عالی" است و به "معبد بهشت" نیز ترجمه شده است.




برای دیدار الهه رحمت، باید سوار آسانسور شیب دار شوم که قیمت تکت آن ۳ رینگیت است. قیمت تکت ها در واقع صرف بازسازی معبد می شود. از آسانسور که خارج می شوم، مامور کنترل تکت ها، تکت های زائران و توریست ها را چک کرده و اجازه می دهد تا داخل شویم.


از کنار فروشگاه کوچکی که سوغاتی های چینی می فروشد، رد می شوم تا به صحن معبد می رسم. نسیم خنکی به صورتم می وزد و با خود زمزمه می کنم: «بلندی ها، هوای تازه دارد». ساعت ۴:۳۰ بعدازظهر است و معبد به قول مسئول فروش تکت تا یک ساعت دیگر بسته می شود. فرصت کافی برای لذت بردن از هوای تازه معبد ندارم. روبرویم، مجسمه های سنگی حیوانات که نماد سال چینی هستند و مجسمه برنزی ۳۳ متری الهه رحمت کوان ین را می بینم.




مجسمه برنزی الهه رحمت در واقع دومین مجسمه ای است که در معبد کک لوک سی قرار داده می شود. مجسمه اول بر اثر بارش باران و آتش سوزی از بین رفت. ساخت مجسمه برنزی الهه رحمت کوان ین در طبقه سوم معبد اواخر سال ۲۰۰۲ پایان یافته است. یک پاویلیون نیز اطراف الهه رحمت در حال ساخت است. ستون ها و سقف پاویلیون، سراسر نقاشی و حکاکی است و آدم دلش می خواهد ساعت ها به نقاشی های روی ستون ها و سقف ها خیره شود. زمانی که روبروی مجسمه کوان ین ایستاده بودم، فروریختن صلصال و شمامه پیش چشمم آمدند. صلصال با ۵۳ متر ارتفاع و شمامه با ۳۵ متر ارتفاع در بامیان پس از ۱۴۰۰ سال زندگی در ۱۱ مارچ ۲۰۰۱ توسط طالبان به رگبار بسته شدند. در تصوراتم شمامه را دیدم که به صلصال می گوید: صلصال جان، بیا که بوریم به پیننگ/ سیل گل و کوان ین! ما در کنار او از هجوم طالبان، در امان خواهیم بود. اما صلصال می گوید: مه تا آخرین لحظه، همین جا می مانم! صلصال و شمامه فرو می ریزند. یاد حرف کلی گروییر خبرنگار بی بی سی می افتم که نوشته بود: «اگر می خواهید ملتی را به خوبی بشناسید باید مجسمه هایی را که برافراشته اند کنار بگذارید و مجسمه هایی را بررسی کنید که پایین کشیده اند».